جدول جو
جدول جو

معنی دل تافته - جستجوی لغت در جدول جو

دل تافته
دلسوخته. داغدل، دل برداشته. دل نگران: چون پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم به خانه اندر دلتنگ شدی به کوه حرا رفتی وهمی گشتی و به شب به خانه آمدی دل تافته، و از این حال خدیجه سخت اندوهگین بودی. (ترجمه طبری بلعمی).
- دل تافته گشتن، دل برگرفته و نگران شدن:
گفتم که مرا ز غم به یک بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
دل تافته
دل نگران، داغدل
تصویری از دل تافته
تصویر دل تافته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل باخته
تصویر دل باخته
عاشق، شیفته، فریفته، شیدا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دو دَ)
نگران شدن. نگرانی پیدا کردن. دلسوختگی پیدا کردن. دل سوختن، برگرداندن دل:
کسی کو بتابد ز پیمانش دل
کسی کو بپیچد ز فرمانش سر.
قاسم مشهدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ تَ / تِ)
تفته دل. که دلش بتابد. داغ دل. دلسوخته. دل گداخته:
تشنۀ دل تفته ام از دجله آریدم شراب
دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عاشق صادق. (آنندراج). شیدا. شیفته، ترسو و هراسناک و جبان. رجوع به دل باختن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ شُ تَ / تِ)
آشفته دل. عاشق: جوانی بر سر این میدان مداومت می نماید...چنین معلوم می شود که دل آشفته است. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ / تِ)
عاشق. شیدا:
به نصیحتگر دل شیفته می باید گفت
برو ای خواجه که این درد به درمان نرود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ وَسْ سُ)
دلشکفته. شکفته دل. شکفته خاطر شادمان. (آنندراج). دلباز. خوشحال. مسرور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رفته دل. بی جان. بی دل. ضعیف القلب. (ناظم الاطباء). بیم زده: مستلفج، دل رفته از ترس. (منتهی الارب) ، دل از دست داده. مفتون شده. عاشق و واله گشته
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر تافته
تصویر پر تافته
پرتاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در تافتن
تصویر در تافتن
تافتن پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار